چرا قصه زندگی جاوید در سریال یاغی به حاشیه رفته است؟
به گزارش وبلاگ آوا، جبار آذین منتقد و مدرس سینما می گوید: یاغی علیه قواعد و قرارداد های جبری حاکم بر زیست طبقه ای از جامعه قدعلم می نماید، اما آیا این قدعلم کردن تنها به قیمت رهایی فردی و کشیدن گلیم خودش از آب است یا می خواهد راهگشای یک طبقه و طیفی از آدم ها باشد که در چنبره فرهنگی مذموم این طبقه اسیر شده اند.
به گزارش همشهری، سریال یاغی نخستین تجربه محمد کارت در سریال سازی به قلم پدرام پورامیری، حسین دوماری و محمد کارت با نگاهی به رمان سالتو نوشته مهدی افروزمنش به نیمه راه رسیده و با وجود آغاز هیجان اگیز و ضرباهنگ مناسبی که با به تصویر کشیدن قهرمانی به نام جاوید (علی خرسند) خلق کرد تا مخاطب را با زندگی نوجوان تازه پشت لب سبز شده ای میان زاغه های جنوب شهر همراه کند به کندی و کسالت رسیده و به نظر می رسد همانقدر که دله زدی ها، عاشق شدن و کتک خوردن های جاوید به موازات کشتی گرفتن هایش مخاطب را دنبال خود می کشاند تا برای همه آرزو های هرچند کوچک او دل بسوزاند با آمدن خرده روایت هایی به جای داستان اصلی با افت مخاطب روبرو شده و تکرار و طولانی بودن جای خود را به طراوت و ایده های مجذوب کننده اولیه داده است.
در همین رابطه با جبار آذین نویسنده، منتقد و مدرس با سابقه سینما و تلویزیون مصاحبه نموده ایم که در ادامه می خوانید.
این نویسنده و منتقد سینما، سریال یاغی را به لحاظ تماتیک، مضمون، ساختار کارگردانی، بازی ها، موسیقی، فیلمبرداری حتی طراحی صحنه و چهره پردازی گام رو به جلویی محسوب می داند؛ و می گوید: این مجموعه با طرحی مجذوب کننده و مضمون و ساختاری منسجم با فاصله قابل توجهی از دیگر تولیدات شبکه نمایش خانگی شکل فراموش شده ای از روایت های قهرمان محور را در سینما احیا نموده که قابل تامل و تحسین است.
قصه ای درباره جنوب شهر بدون موضع گیری اخلاقی
آذین در ادامه بیان می کند: کارت داستان هایش را از میان مسایل و بیشتر مصایب زندگی طبقه فرودست جامعه انتخاب می کند و همانطور که کارنامه آثار او (مستند و سینمایی) نشان می دهد علاقه خاصی به زبان این جنس و قشر از مردم برای بیان قصه هایش دارد بدون آنکه در دام تحقیر یا موضع گیری های اخلاقی و طبقاتی بیفتد. البته این موضوعات لبه تیغ حرکت می کند و اگر پرداخت عالمانه ای نگردد ممکن است به بزهکاری و بسیاری آسیب های اجتماعیدامن بزند.
این منتقد سینما و تلویزیون با اشاره به تفاوت آشکار یاغی در مضمون و قصه پردازی با شنای پروانه در کارنامه محمد کارت، می افزاید: شنای پروانه در بطن سیاهی و تلخی زیست مردم آن طبقه، راه به جایی نمی برد و در نهایت تباهی بود بدون فردای روشن. این در حالیست که او در یاغی پنجره امید را نبسته و سعی نموده با خلق قهرمانی در قد و قواره جاوید راهی به سوی فردا باز کند و امید را زنده نگه دارد.
این مدرس سینما و تلویزیون با اشاره به جبر ناگزیر زندگی در این طبقه می گوید: کارگردان با طرحی تازه در دل فرهنگی برخاسته از فرهنگ لمپنیسم (کوچه و خیابان) است بیش از آنکه به جبر زندگی به در این طبقه تن دهد قهرمانی می سازد که علیه آن می شورد و در پی راهی برای رستگاری است. از این منظر داستان به درستی روایت می گردد. شخصیت ها باورپذیر و قابل قبولند. فیلمنامه به لحاظ دراماتیک با قوت چیدمان شده. کارگردانی حرفه ای و بازی بازیگران متفاوت و چشم گیر است.
آیا یاغی به دام آبکی و کش دار شدن افتاده است؟
آذین با بیان به نقاط ضعفی که به مرور در سریال یاغی رخ می کند، ادامه می دهد: گذشته از اغراق هایی که بنا به احتیاج قصه و درام در نمایش فرهنگ لات و لات بازی ها می بینیم، موضوع دیگر کش دار و طولانی شدن راستای است که قهرمان قصه می پیماید تا به پایان قصه برسد. در واقع خرده روایت ها در این سریال به مرور جای روایت اصلی را گرفته است. او با اشاره به سردرگم شدن مخاطبان این سریال شرح می دهد: به نظرم یاغی می توانست با قسمت های محدودتری به پایان زندگی جاوید به عنوان قهرمان اصلی قصه برسد و با همان تمپو و ریتمی که در دو قسمت اول آن آغاز شده بود مخاطب را با خود همراه کند.
این منتقد سینما و تلویزیون در ادامه بیان می کند: یاغی با خلق قهرمانی به نام جاوید قرار بود مخاطب را با فراز و نشیب های دراماتیک زندگی او را در بیغوله های شهر دنبال کند، اما به نیمه راه نرسیده می بینیم زندگی او به حاشیه رفته و زندگی های دیگر شخصیت های یاغی جایگزین آن شده است. درامی که سریال یاغی با آن آغاز شد و مخاطبان قابل توجهی را برای خود دست وپا کرد با تغییر جهت راستا اصلی قصه و کند شدن به مرور دایره مخاطبان را از دست داده است. به هر حال مخاطب با در اختیار داشتن انبوهی از سریال های خارجی به راحتی زیر بار صرف وقت و زمان خود برای صحنه های کند و طولانی تعقیب و گریز قابل پیش بینی نمی رود و انتخاب دیگری می کند.
آذین با اشاره این نکته که وقتی داستانک ها و خرده روایت ها در خدمت داستان اصلی باشد منطق باورپذیری دارد ادامه می دهد: ایجاد برخی صحنه ها و دیالوگ ها که حذف آن ها خللی به فرایند داستان وارد نکند نه تنها کارکردی نخواهد داشت و سبب کندی و کسالت اثر خواهد شد و به احساس و عاطفه مخاطب هم ضربه وارد می کند. این مدرس سینما و تلویزیون مصداق این به هم ریختگی در پیشبرد قصه را روایت عشق و تنهایی جاوید می داند که برای رسیدن به دختر محبوبش دست به هر کاری می زند، اما می بینیم که راستا عوض شده و داستان اصلی به دوش شخصیت های دیگر سپرده می گردد.
از منظر این نویسنده و کارشناس رسانه تا زمانی که قصه دیگر کاراکتر های یاغی در پیشبرد قصه قهرمان اصلی کارکرد داشته باشد مخاطب را پس نمی زند، اما از جایی به بعد که قصه زندگی قهرمان اصلی فراموش یا در حاشیه نگه داشته گردد و جای خود را به روایت های فرعی بدهد مخاطبی را که مشتاق سرنوشت قهرمان اصلی بوده دلسرد می کند.
آذین با تاکید به پیرنگ مجذوب کننده و سینمایی این اثر می گوید: اگر پیرنگ اصلی قصه در روایت زندگی جاوید همچنان به روال قسمت های ابتدایی یاغی زندگی جاوید را به عنوان قهرمان اصلی قصه روایت می کرد و خط اصلی را از دست نمی داد نه تنها می توانست گستره مخاطبان خود را حفظ و حتی وسیع تر کند بلکه به عنوان یکی از ماندگارترین آثار به نمایش درآمده در شبکه نمایش خانگیاز ابتدای حیات خود محسوب گردد.
وقتی فیلمساز با آثار ادبی ارتباط عمیقی داشته باشد
یکی از نکات برجسته سریال یاغی اقتباسی بودن این اثر در قیاس با دیگر تولیدات نمایش خانگی است. در واقع تجربه نشان داده که اثار اقباسی که به آثار ادبی برداشت می شوند در جذب مخاطب پیروز بوده اند این منتقد تلویزیون در این باره می گوید: وقتی هنرمندان ارتباط، مطالعه و درک درستی از ادبیات داشته باشد قطعا اثر محسوسی در تولیدات خود می گذارند.
این مدرس با سابقه سینما می افزاید: به هر حال موارد پیروز اقتباسی نظیر سریال زخم کاری و یاغی که در نمایش خانگی مخاطب پیدا نموده نشان می دهد این ارتباط عمیق و غنی تا چه حد می تواند به ارتباط منطقی و درست اثر با مخاطب منجر گردد. واقعیت این است که سازندگان آثار نمایشی چه تلویزیون چه نمایش خانگی و حتی سینما درک درستی از ذائقه و سلیقه روز مخاطب هم ندارند.
آذین در ادامه به تاثیرات اجتماعی آثاری قبیل سریال یاغی اشاره می کند و می گوید: به هر حال خواسته یا ناخواسته یاغی به عنوان یک اثر اجتماعی طیف مخاطبان فراگیری را با خود همراه می کند. به اعتقاد او کاراکتر اصلی چنین اثری خود جامعه است و به همین علت اگر شخصیت ها پرداخت درستی نداشته باشد یا به دام شعار و سهم خواهی طبقاتی بیفتد می تواند پاشنه آشیل آن باشد و با نمایش صحنه های خشونت بار، تبعات منفی را در ترویج فرهنگ لمپنیسم در جامعه در پی داشته باشد.
از منظر این مدرس سینما نگاه تک سویه کارگردان یاغی نسبت به طبقه فرودست می تواند منجر به برداشت های غیرواقعی و و گاه وارونه از این طبقه گردد. به هر حال این طبقه از آدم ها در زندگی خود ابعاد مثبت و قابل توجهی در میان کوچه بازار دارند که وقتی از دید فیلمساز حذف گردد تلقی های جعلی از این طبقه را درست خواهد نمود.
یاغی هر حال علیه یه سری قواعد و قرارداد های جبری حاکم بر زیست طبقه ای از مردم طغیان می کند، اما آیا این قدعلم کردن تنها به قیمت رهایی فردی و کشیدن گلیم خودش از آب است یا می خواهد راهگشای یک طبقه و طیفی از آدم ها باشد که در چنبره فرهنگی این طبقه اسیر شده اند.
منبع: فرارو