ارمغان نوروزی و نوید آمدن بهار با عمو نوروز و حاجی فیروز یا کادوهای رنگارنگ بابانوئل؟!
به گزارش وبلاگ آوا، خبرنگاران- نوروز جشنی به دیرینگی پیش از ورود آریایی ها به ایران است. عمو نوروز و حاجی فیروز دو شخصیت اصلی ولی گوناگون در یک داستان هستند. نقش عمو نوروز در این داستان، عاشقانه است. پیرزنی که او را ننه سرما می نامند چشم انتظار آمدن اوست و البته زنی است که قصد ازدواج با عمو نوروز را دارد ولی این ازدواج هیچ وقت اتفاق نمی افتد زیرا همواره زمانی که عمو نوروز از راه می رسد، ننه سرما خواب است چون آنقدر به تمیز کردن خانه پرداخته که از فرط خستگی خوابش برده است!
و اما حاجی فیروز در تاریخ و فرهنگ باستانی ایرانیان، شخصی است که در سراسر شهرهای ایران زمین و در آتشکده های منسوب به ادیان میتراپرستی (آیین مهر) و مزداپرستی (آیین زرتشتی) نگهبان آتش بوده و همواره آن را روشن نگه می داشت و روی سیاه او نیز به دلیل دود ناشی از آتش و ذغال بوده است.
تاریخ نویسان گفته اند که سیاهی صورت حاجی فیروز به این دلیل است که او از دنیای مردگان بازگشته است و لباس سرخ او نیز نماد خون سرخ سیاوش و حیات دوباره ایزد شهید شونده و شادی او شادی زایش دوباره آن هاست که با خود رویش و برکت می آورند. شوربختانه در سال های اخیر، بعضی چنین رواج داده اند که حاجی فیروز ساخته بعضی بیگانگان برای تمسخر ایرانیان با چهره ای سیاه و دلقک گونه است. حاجی فیروزها در همه شهرهای کشور، مسوولیت دیگری نیز بر عهده داشته اند و آن این که فرا رسیدن شروع سال نو را در کوچه ها و خیابان های شهر به مردمان نوید می دادند و سپس با لباسی به رنگ سرخ و با ساز و آواز، سبب خوشحالی مردم می شدند.
حاجی فیروز گدا نیست! حضور حاجی فیروز بازنمود نمایشیِ بازگشت مردگان در انتها زمستان و خوش آمدگویی به زنده شدن طبیعت است. رنگ سیاه رویش، سیاهی مرگ و زمستان و قرمزی لباسش رنگ زندگی و بهار است. حاجی فیروز به صورت، دوده می مالد و لباس قرمزی به تن می نماید و دایره زنگی می زند و نوید آمدن نوروز را می دهد. رنگ قرمز لباس او رمزی از آتش عشق است و این رنگ مقابل روی سیاهش است که او را خوار و بی اندازه نشان می دهد. او ارمغانی مینوی به ما هدیه می نماید که در دنیای واقعی ما وجود دارد و آن بهار با طراوت و سرسبزی و خرمی است.
حاجی فیروز در کوچه و خیابان می رقصد و می خواند و مردم را شاد می نماید و از مردم نوروزانه یا شاباش یا عیدی می گیرد و این هرگز به معنی گدایی کردن نیست. چنان که کسی نمی گوید بابا نوئل که برای هدیه دادن به بچه ها و شاد کردن آنها از مردم پول جمع می نماید، گدایی می نماید. عیدی دادن و یا شاباش دادن و گرفتن یکی از سنت های نوروزی ایرانیان است که حاجی فیروز هم آن را انجام می دهد.
حضور مسروره حاجی فیروز در خیابان در حقیقت گونه ای اجرای خیابانی زنده است و همه ویژگی های یک اجرای خیابانی همانند ارتباط چهره به چهره و صمیمی با مردم و اجرا در مکان های عمومی، پوشیدن لباس خاص، دریافت پاداش یا انعام، سرگرم کردن و یا مسرور کردن مردم با ترانه های مسروره همراه با بداهه پردازی خوب و نواختن ساز را دربرمی گیرد. کسانی که در اجرای خیابانی نقش حاجی فیروز را بازی می نمایند معمولا افراد دارای مشاغل فصلی هستند و گاه دانشجویان بازیگری و فعالان فرهنگی برای کسب تجربه ای هنری، یا توسعه فرهنگ ایرانی لباس حاجی فیروز را بر تن می نمایند.
زنده یاد مهرداد بهار یکی از اسطوره شناسان ایرانی حاجی فیروز را یکی از بازمانده های ایزد شهر دانسته و مراسم سوگ سیاوش را نیز نموداری از همین آیین ارزیابی نموده است. چهره سیاه او نماد ورود او از دنیا مردگان است. به تازگی درباره صورت سیاه حاجی فیروز سخن هایی به گوش می رسد که از سر نا آگاهی است اما حاجی فیروز در حقیقت نماد نو شدگی زمین است و اینکه هیچ گاه در ایران باستان برده داری رواج نداشته است.
حاجی فیروز نشان از دوموزی (ایزد گیاه) دارد که در سرزمین زیرین حبس می گردد و با اسارت او عشق می میرد، دنیا غرق سکوت شده و باروری متوقف می گردد. حاجی فیروز همان نماد دوموزی است، برخاسته از زمین، برای باروری دوباره زمین. نمادی است از سنت های نیک ایرانیان، سنت هایی که در صلح و دوستی و طبیعت دوستی ایرانیان نهفته است. حاجی فیروز نماد شادی و مسروری است که مژده آمدن بهار را می دهد و برای شاد کردن دل مردم این کار را می نماید. حاجی فیروز از نظر معنوی مردم را شاد می نماید ولی پاپانوئل از نظر مادی این کار را انجام می دهد و هدایایی را به آنها می دهد و کار حاجی فیروز ایرانی ها از هر نظر زیباتر و ارزشمندتر است.
مهرداد بهار، نویسنده و پژوهشگر ایرانی، حاجی فیروز را وابسته به جشن های سیاوش دانسته است. به گفته او، گمان می رود که این چهره، برگرفته از یکی از اسطوره های تموز، ایزدِ کشاورزی و چارانتها، در میان رودان باستان باشد. وی بر این باور است که چهره ی سیاه شده حاجی فیروز، گویای بازآمدنِ او از سرزمینِ مردگان است، و جامه سرخِ او، نشان از خونِ سیاوش دارد. بهار می گوید که واژه سیاوش می تواند به معنیِ مردِ سیاه یا سیاه رخ باشد.
کتایون مزداپور، اسطوره شناس و استاد زبان های باستانی نیز از ترجمه لوحی اکدی گفته است و آن را تاییدی بر ایده مهرداد بهار دانسته است. در آن لوح، چنین آمده که دوموزی (شوهرِ ایزد تموز)، در نیمی از سال، با جامه سرخ و در حال نواختن دایره زنگی، دنبک، ساز و نی لبک، به دنیای زیرزمین رفته تا همسر خود را بازگرداند؛ و این سرگذشت، گویای شروع دوباره باروری بر زمین است
مهدی اخوان ثالث، در پاورقیِ خود در سروده ارغنون، با نشان دادنِ بیزاری از حاجی فیروز، آن را بقایای نفرت انگیز عهد توحش و برده داری نامیده است. حاجی فیروز بعلاوه به نمایش های کُهنِ کوسه برنشین و میرنوروزی پیوست داده شده است؛ نمایش هایی که کنایه آمیز و در واخواستِ شاه برگزار می شده اند.
حاجی فیروز در گذر از شاهراه تاریخ، رنگ و بویی از باورهای تاریخی و آیینی و جلوه هایی از فرهنگ عامه دوران معاصر را به خود گرفته و در فرم امروزین به ما رسیده است. جدا از اینکه افرادی که امروزه با لباس حاجی فیروز گدایی می نمایند، نیازمند هستند یا خیر؟! و اینکه آیا رواست مسئولان دست روی دست بگذارند و بیننده به سخره گرفته شدن بخشی از فرهنگ ایرانی باشند، مشکل اصلی بعضی از خود ما هستیم که فرهنگ غنی سرزمین خود را پست و فرهنگ دیگران را بالا می گیریم. غربی ها از بابانوئل افسانه ها می سازند و با رنگ های شاد و زیبا در تاریخ دنیا ماندگار می شوند آنگاه ما افسانه هایمان را به باتلاق سخره و فراموشی می کشانیم.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران