قصه نامگذاری عجیب ترین چهارراه تهران را شنیده اید؟

به گزارش وبلاگ آوا، چهارراه ها معمولا نام خود را از نام یکی از خیابان های تقاطع وام می گیرند و نام شان دهان به دهان میان شهروندان می چرخد. قصه چهارراه پدر و پسر در محله دهقان تهران، اما کمی فرق دارد. نام این چهارراه به صورت رسمی روی هیچ تابلویی نوشته نشده و به داستان جالبی اشاره دارد که در طول بیش از 40 سال باعث انتخاب این نام به وسیله اهالی شده است.

قصه نامگذاری عجیب ترین چهارراه تهران را شنیده اید؟

به گزارش همشهری، ماجرای انتخاب این نام هم مثل خود چهارراه، چهار وجه دارد؛ چهار روایت سرراست از زندگی آدم هایی که آمدند و خشت خشت دکان های چهارگوشه چهارراه را نهادند تا تقاطعی که پیش از آن نامی نداشت به یکی از نماد های هویتی محله تبدیل گردد.

نام چهارراه پدر و پسر اگرچه روی هیچ تابلویی حک نشده، اما چنان در حافظه مشترک اهالی یک محله جای گرفته که از گذشته تا امروز قرار و مدار ها سر همین چهارراه تنظیم می گردد. در این گزارش سری به چهارراه پدر و پسر زدیم و از ماجرای جالب این نامگذاری متفاوت رمزگشایی کردیم.

همه چیز از آن مغازه الکتریکی شروع شد

6 دهه پیش وقتی که هنوز ساخت و ساز ها در محله دهقان شروع نشده بود و تا چشم کار می کرد زمین بایر دیده می شد، دو معبر خاکی به هم رسیدند و اولین چهارراه محله شکل گرفت. امروز، اما تقاطع خیابان محصل و کوچه ریحانی یکی از شلوغ ترین و پررفت و آمدترین نقاط محله دهقان است با انبوهی از خاطراتی که سر این چهارراه معروف نهفته است.

60 سال پیش، اولین دکانی که سر این چهارراه باز شد، یک مغازه الکتریکی بود که اولین قطعه از 4 قطعه لازم برای تکمیل داستان چهارراه پدر و پسر مهیا را کرد.

محمدتقی وهابی شبستری صاحب مغازه لوازم خانگی فروشی ضلع شمال شرقی چهارراه، همان جوان 60 سال پیش است که با باز کردن یک مغازه الکتریکی سهم مهمی در روشنایی خانه های محله داشت.

او از داستان نام چهارراه پدر و پسر می گوید: من اولین کاسب این چهارراه بودم. آن زمان هنوز محله پا نگرفته بود و جز چند خانه یکی دو طبقه تا چشم کار می کرد فقط زمین خاکی دیده می شد. آن روزها، چون ساخت وساز ها تازه شروع شده بود، کار و بار الکتریکی ها سکه بود. من هم دست تنها بودم و پسرم عصر ها بعد از مدرسه به یاریم می آمد.

علی شبستری، پسر حاج محمدتقی هم می گوید: همان روز ها به ترتیب در 3 ضلع دیگر چهارراه هم مغازه ای باز شد. از قرار، همه آن ها هم پدر و پسر بودند. یک روز به خودمان آمدیم و دیدیم اهالی محله نام این چهارراه را پدر و پسر گذاشته اند.

پسر ها یاری دست پدر ها

پدر و پسر صاحب مغازه الکتریکی سر چهارراه که حالا در صنف لوازم خانگی فعالیت می نمایند، اولین ضلع داستان چهارراه پدر و پسر را تکمیل کردند. پس از آن ها نوبت به غلامرضا صادقی و پسرانش رسید که با تاسیس مغازه آهن فروشی، اهالی محله را از تامین مصالح لازم برای ساخت و ساز بی احتیاج نمایند.

اگرچه صادقی هم تغییر شغل داده، اما همچنان به قانون نانوشته این چهارراه پایبند است و همراه پسرانش مغازه را اداره می نماید. او می گوید: آن زمان کار و بار مصالح فروشی ما هم سکه بود. خانه سازی رونق داشت و هرکسی که این حوالی مصالح و آهن آلات می خواست سراغ مغازه من می آمد.

من هم مثل حاج محمدتقی که با پسرش کار های الکتریکی و برقی خانه ها را انجام می داد، از پسرانم برای انجام امورات مغازه یاری گرفتم. حالا هم که چند سالی است تغییر شغل داده ام باز هم پسرانم یاری حال من هستند.

رقابت سالم برای احترام به پدر!

بعد از تاسیس آهن فروشی ضلع جنوب غربی چهارراه، مصطفی نظیف و پسرانش از راه رسیدند. آن ها یک دکان خرازی در ضلع شمال غربی چهارراه تاسیس کردند و شدند سومین پدر و پسر کاسب این چهارراه.

نظیف هم تغییر شغل داده و حالا فروشگاه لوازم تحریر دارد. او می گوید: آن روز ها مغازه های این چهارراه خدمات مورد احتیاج خانوار های تازه وارد به محله را تامین می کردند. از طرفی ما نخستین کسبه این خیابان بودیم؛ بنابراین بیشتر مورد توجه همسایه ها قرار می گرفتیم. اگرچه اهالی محله پدران و پسرانی را می دیدند که کنار هم کسب روزی می نمایند، اما رابطه خوب پدری و پسری آن ها بیشتر توی چشم اهالی بود.

محسن نظیف پسر آقا مصطفی لبخندی می زند و می گوید: بین ما پسر ها هم یک رقابت جالب وجود داشت؛ البته از آن رقابت های سالم که رابطه ها را محکم تر می نماید. راستش ما پسر ها احترام به پدر از روی دست هم تمرین می کردیم؛ انگار کری خوانی بین مان وجود داشت که چه کسی بیشتر هوای پدرش را دارد. شاید همین نکته هم برای همسایه ها جالب بود که این نام را روی چهارراه گذاشتند.

حالا تو پدر این مغازه ای!

داستان ضلع چهارم این چهارراه، اما کمی فرق دارد. اگرچه حاج ابراهیم مقدم کاسب مردم دار ضلع جنوب شرقی چهارراه 10 سال پیش چهره در نقاب خاک کشید، اما رسم کاسبی پدر ها و پسر ها در این مغازه همچنان به قوت خود باقی است.

علی اصغر مقدم چهره پدر را که حالا روی دیوار مغازه قاب شده نشان می دهد و می گوید: با آمدن ما بود که نام این چهارراه شد چهارراه پدر و پسر. همان روز اولی که من و پدرم مغازه خودمان را باز کردیم، ویژگی 3 مغازه دیگر چهارراه برای خودمان هم جالب بود. 10 سال پیش که پدرم از جهان رفت، جای خالی اش در مغازه به اندوه بزرگی برای من تبدیل شد. همان روز ها بود که پسرم آمد و گفت: حالا تو پدر این مغازه ای.

محمد مقدم که جای خالی پدربزرگ را پر نموده تا نام چهارراه پدر و پسر همچنان سر زبان ها باشد می گوید: ما پسر ها یاد گرفتیم احترام پدر ها را نگه داریم. نام چهارراه پدر و پسر نام جالبی است، اما مهمتر از آن برای ما حفظ این احترام است و اینکه به عنوان پدر و پسر های خوب در فکر همسایه ها بمانیم.

منبع: فرارو

به "قصه نامگذاری عجیب ترین چهارراه تهران را شنیده اید؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "قصه نامگذاری عجیب ترین چهارراه تهران را شنیده اید؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید